حرف های یک ورپریده

ساخت وبلاگ
باید داستانم را می نوشتم. امروز اما کلمات از من فرار می کنند. باید این ها را می خواندم و آن ها را می نوشتم و این ها را می روفتم و آن ها را می شستم. اما دست هایم خسته است.  به بالشم نگاه می کنم. امشب در فکر خیانت به من است. بالش دیگری می گذارم. ان یکی به این یکی می گوید همه ی خواب هایی را که تدارک د حرف های یک ورپریده...
ما را در سایت حرف های یک ورپریده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msahar225a بازدید : 173 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 0:05

یک کیلو پیاز، یک کیلو پیاز، یک کیلو پیاز ... توی راه تکرار می کردم و می رفتم؛ تا برسم به سبزی فروشی. وسط راه، گاهی یک همکلاسی را می دیدم. - هی ... مشقات رو نوشتی؟ - نه هنوز. تو نوشتی؟ - آره. همه رو. - من برگردم خونه می نویسم. بعد به راهم ادامه می دادم؛ و به آوازم. اما گاهی یاد می رفت: نیم کیلو پیاز حرف های یک ورپریده...
ما را در سایت حرف های یک ورپریده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msahar225a بازدید : 219 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 0:05

می گفتم بیا حرف بزنیم در باره اش؛ اما او حاضر نبود. می گفتم با حرف نزدن و نگاه نکردن، مشکلی که هست، نیست نمی شود. جواب نمی داد. زیرا که من با صدای خاموش می گفتم. زیرا که دیگر فایده ای نداشت گفتن. می گوید حرف بزنیم و من خوشحالم که کسی هست که مثل او نیست. حرف می زنیم. می گوید به من بگو از هر چه دلخو حرف های یک ورپریده...
ما را در سایت حرف های یک ورپریده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msahar225a بازدید : 167 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 0:05

  باید به میرزا زنگ بزنم و بگویم که به آغاز فصل سرد فکر می کنم. و پایان یک داستان. باید به میرزا زنگ بزنم و بگویم این بار خوب نگاه می کنم. به دسته گل قرمز  و نخل های مرداب. و به این دروغ خاکستری که از هر راستی به حقیقت نزدیکتر است باید به او بگویم که به اندازه ها فکر می کنم. به ظرفی که پنج بار بز حرف های یک ورپریده...
ما را در سایت حرف های یک ورپریده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msahar225a بازدید : 191 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 0:05

سال نو مبارک قبل تر، وقتی سال نو می شد، خلوتی داشتم برای فکر کردن؛ توی خانه ی تمیز، توی دنیای تمیز. همیشه زودتر خانه تکانی می کردم. دو روز مانده به سال تحویل، راحت بودم و آسوده. و دو روز بعد از سال تحویل نه جایی می رفتم و نه کسی می آمد. چند تلفن بود و چند دیدار کوتاه و تمام. سه روز با خودم دیدار داش حرف های یک ورپریده...
ما را در سایت حرف های یک ورپریده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msahar225a بازدید : 180 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 0:05

گاهی دوست ندارم بنویسم.

دوست دارم بیشتر فکر کنم.

یا رویا ببافم.

رویای بابل

گاهی یکی از دوستانم درست زیر نور چراغی که جایگاه متهمان را روشن می کند می نشیند.
و من یکی یکی نقطه ضعف هایش را می بینم.
بی این که چاره ی دیگری داشته باشم.

رفت بی این که عذرخواهی کند.
بابت دروغ هایی که گفت.
و بابت خاطراتی که آنقدر مهوع بود که نباید تعریف می کرد.

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و نهم فروردین ۱۳۹۶ساعت 0:24  توسط زری ورپریده  | 
حرف های یک ورپریده...
ما را در سایت حرف های یک ورپریده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msahar225a بازدید : 173 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 0:05

این روزها با بحث های داغ انتخابات کمتر فرصت است برای وبلاگ. در حوض نقاشی نوشتم زیرا که در فضاهای دیگر مجالی برای بلند نویسی نیست. گرچه برد وسیعتیری دارند اما حجم کوچکی برای بیان مطلب. مثل توییتر که این روها محلی شده است برای بحث ها و توییت های داغ. از دو چیز گله مندم. اول این که ما حق نداریم حرف های حرف های یک ورپریده...
ما را در سایت حرف های یک ورپریده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msahar225a بازدید : 182 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 0:05